Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 55 (1066 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Es ist teurer als ich mir vorgestellt hatte. U این قیمتش بیشتر از مقداری که در نظر داشتم است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Wie viel macht es? U قیمتش چند است؟
Wie viel pro Stunde? U ساعتی چقدر [قیمتش است] ؟
Wie viel kostet eine Fahrkarte nach Kassel? U یک بلیط به کاسل چقدر قیمتش است؟
Wie viel pro Stunde [halben Tag,Tag, Woche] ? U ساعتی [نصف روز. روزانه. هفته ای] چقدر قیمتش است؟
Ich glaube das ist zu hoch. U من فکر می کنم این [صورت حساب] بیش از حد قیمتش بالا است.
Du musst mehr auf deine Ernährung achten und dich mehr bewegen. U تو باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنی.
Ich würde gerne wissen, was mich in Zukunft erwartet. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Ich würde gern mit ihr ausgehen. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
Mir klappte [fiel] die Kinnlade herunter! <idiom> U از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]
Ich hatte schreckliche Kopfschmerzen und Fieber und zitterte am ganzen Körper U من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
Ich hatte auf seine Hilfe gehofft, allein ich wurde bitter enttäuscht. U من انتظار کمک او [مرد] را داشتم در عین حال من به شدت نا امید شدم.
Ich hatte ein unstillbares Verlangen nach Pommes Frites, also bin ich im nächsten Lokal eingekehrt. U من خیلی هوس سیب زمینی سرخ کرده داشتم برای همین با خودرو به نزدیکترین رستوران رفتم.
[mit bis zu etwas] belastbar sein U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
sich auf eine Summe [Menge] belaufen U بر مبلغی [مقداری] بالغ شدن [یا بودن]
[mit bis zu etwas] belastbar sein U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
mehr <adj.> <adv.> U بیشتر
noch <adj.> U بیشتر
immer mehr U بیشتر و بیشتر
nicht mehr U دیگر نه [بیشتر نه]
überm Durchschnitt [umgangssprache] <adj.> U بیشتر از حد متوسط
eher ... als U بیشتر ...تا [ترجیحا ... تا]
weitere Informationen U آگاهی بیشتر
überdurchschnittlich <adj.> U بیشتر از حد متوسط
weiterführende Informationen U آگاهی بیشتر
über dem Durchschnitt <adj.> U بیشتر از حد متوسط
über dem Schnitt [Durchschnitt] <adj.> U بیشتر از حد متوسط
nicht länger U نه بیشتر [زمانی]
Weiterentwicklung {f} پیشرفت بیشتر
über Durchschnitt <adj.> U بیشتر از حد متوسط
so viele wie nirgendwo sonst <adv.> U بیشتر از هر جای دیگر
Ich bin über 50 Jahre alt. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
Nur zu! U خدا بیشتر قدرت بده!
{m} U برای گزینه های بیشتر (
Lastzüge zusammenfalten U تا شدن کامیون در جاده [بیشتر در تصادفات]
häufiger als je zuvor <adv.> U نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
Noch mehr Geld ist nicht die Antwort auf dieses Problem. U پول بیشتر حل این مسئله نیست.
Tondichter {m} U آهنگ ساز [بیشتر موسیقی کلاسیک]
Komponist {m} U آهنگ ساز [بیشتر موسیقی کلاسیک]
Sie hat mehr Schuld als die anderen. U او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
die Hürde reißen U بیشتر [بالاتر] از سرحد رفتن [اصطلاح مجازی]
wie zum Hohn <idiom> U با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
nicht ausleihbare [entlehnbare] Medien U اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه]
Da muss ich etwas weiter ausholen. U این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
etwas [Akkusativ] [aus Kostengründen] ins Ausland verlagern U چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
gesperrt setzen U فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
Der letzte Sprecher überzog um eine halbe Stunde. U سخنگوی قبلی نیم ساعت بیشتر از سهم زمانش صحبت کرد.
Buchstaben [Text] sperren U فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
Jemanden ins Restaurant einladen U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
Beamte werden an jenen Standorten postiert, wo sie am meisten gebraucht werden. U افسران به مکان هایی که آنها بیشتر مورد نیازباشند مستقر شده اند.
eine Kurve schneiden <idiom> U در پیچ جاده ای ماشین را به درون راه راندن تا با سرعت بیشتر رانندگی بشود [اصطلاح روزمره]
Einknicken {n} [Lkw mit Anhänger oder Sattelanhänger] U تا شدن [به ۹۰ درجه و بیشتر ] کامیون در حال حرکت [با تریلر یا تریلر مسقف]
Likör {m} U لیکور [ مشروب شیرین و با طعم میوه یا بادم که بیشتر در آشپزی استفاده می شود] [ آشپزی]
Den Appetit holt man sich auswärts, aber gegessen wird zu Hause. <proverb> U بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
A- Du meinst ich sollte zwei Tage für die Prüfung üben, um sie zu bestehen. Ich werde drei Tage dafür üben. B- Dann, nur zu! U الف - منظورت اینست که من باید دو روز تمرین کنم تا امتحان را قبول بشوم. من سه روز تمرین خواهم کرد. ب - خوب پس خدا بیشتر قدرت بده!
Recent search history Forum search
1من با خانواده تعطیلات خوبی داشتم
1schonen
2übertragen
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com